کد مطلب:35580 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:171
نوشتی كه شد بر عرب، عرصه تنگ وگر واگذارم ترا ملك شام ندانی كه ما را در این ماجرا چو دیروز و امروز و فردا یكیست چو اندیشه ماست بر راستی وگر خود عرب گشت ز تیره، تباه كه دامان به ناحق زدی بر كمر بمان تا كه جانهای محبوب و زشت دگر خود به من شام را با عراق چنین نیست ای مرد نیرنگ باز عراقی به راه یقین رهبر است عراقیست در راه حق، استوار سخن از نسب كردی آن هم به لاف فراموش كردی كه ما را نیا امیه است و حرب است و سفیان، ترا [صفحه 325] نبودند اینان به یك راه در طلیق[1] و مهاجر نشد هم بها به هجرت گذشتیم از مكه ما شما با محمد به پیكار در به جایی كشیدید این كارزار دل ما از راستی پر فروغ به ما داده شد ایمان فروغ و صفا بود بین ما و شما اختلاف شما رهسپارید در جاهلی ولی ما چراغ فضیلت به كف به دنبال پیغمبر مهربان عرب شد به اسلام چون فوج فوج قریش از چنین كار شد ناگزیر پس از آنكه رزم آوران دلیر پذیرفت اسلام را مرد و زن ز اهریمن بد گهر كن حذر [صفحه 326]
در جنگ بین امیرالمومنین (ع) و معاویه، معاویه برای رهایی از جنگ، از امام (ع) دوباره فرمانروایی بر شام را درخواست می كند. او بهانه ی پایان دادن به جنگ را اینگونه بازگو می كند كه سپاهیان بسیاری كشته شده اند و ما هر دو از فرزندان «عبدمناف» هستیم. امام (ع) در پاسخ به او چنین می نویسد:
كه نابودشان كرد عفریت جنگ
كنی فتنه و جنگ آنگه تمام
سیاست بود روشن و برملا
در این مدعا جای تردید نیست
روا كی بود كژی و كاستی؟
به پای تو باشد در اینجا گناه
تو این جنگ را كرده ای شعله ور
به دوزخ شود این و آن در بهشت
مطابق شمردی ز راه نفاق
كه ما راست بر تو بسی امتیاز
نه مانند شامی به حیرت در است
به آشوب و فتنه است شامی دچار
كه هستی تو فرزند عبدمناف
دگر بود و دیگر نیای ترا
ابوطالب و هاشم، ایدون ز ما
ز ما اهل مهر و ز تو بند زر
كه آزاد گشتید از دست ما
به فرمان پیغمبر رهنما
ببستید از كینه یكسر كمر
كه گشتید در دست ما خوار و زار
شما راست دل پر ز مكر و دروغ
به تردید جفتید دائم شما
وگر چند باشیم ز عبدمناف
چو اسلاف خواهان سنگین دلی
روانیم در راه دین و شرف
روان گشته یك سر به سوی جنان
برآمد از این مكتب پاك، موج
به اسلام گردید فرمان پذیر
كشیدند بتها ز بتخانه زیر
پس اینك معاویه زانو بزن
كه تا دور مانی ز ننگ و خطر
صفحه 325، 326.