کد مطلب:35580 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:171

پاسخ به نامه معاویه











در جنگ بین امیرالمومنین (ع) و معاویه، معاویه برای رهایی از جنگ، از امام (ع) دوباره فرمانروایی بر شام را درخواست می كند. او بهانه ی پایان دادن به جنگ را اینگونه بازگو می كند كه سپاهیان بسیاری كشته شده اند و ما هر دو از فرزندان «عبدمناف» هستیم. امام (ع) در پاسخ به او چنین می نویسد:


نوشتی كه شد بر عرب، عرصه تنگ
كه نابودشان كرد عفریت جنگ


وگر واگذارم ترا ملك شام
كنی فتنه و جنگ آنگه تمام


ندانی كه ما را در این ماجرا
سیاست بود روشن و برملا


چو دیروز و امروز و فردا یكیست
در این مدعا جای تردید نیست


چو اندیشه ماست بر راستی
روا كی بود كژی و كاستی؟


وگر خود عرب گشت ز تیره، تباه
به پای تو باشد در اینجا گناه


كه دامان به ناحق زدی بر كمر
تو این جنگ را كرده ای شعله ور


بمان تا كه جانهای محبوب و زشت
به دوزخ شود این و آن در بهشت


دگر خود به من شام را با عراق
مطابق شمردی ز راه نفاق


چنین نیست ای مرد نیرنگ باز
كه ما راست بر تو بسی امتیاز


عراقی به راه یقین رهبر است
نه مانند شامی به حیرت در است


عراقیست در راه حق، استوار
به آشوب و فتنه است شامی دچار


سخن از نسب كردی آن هم به لاف
كه هستی تو فرزند عبدمناف


فراموش كردی كه ما را نیا
دگر بود و دیگر نیای ترا


امیه است و حرب است و سفیان، ترا
ابوطالب و هاشم، ایدون ز ما

[صفحه 325]

نبودند اینان به یك راه در
ز ما اهل مهر و ز تو بند زر


طلیق[1] و مهاجر نشد هم بها
كه آزاد گشتید از دست ما


به هجرت گذشتیم از مكه ما
به فرمان پیغمبر رهنما


شما با محمد به پیكار در
ببستید از كینه یكسر كمر


به جایی كشیدید این كارزار
كه گشتید در دست ما خوار و زار


دل ما از راستی پر فروغ
شما راست دل پر ز مكر و دروغ


به ما داده شد ایمان فروغ و صفا
به تردید جفتید دائم شما


بود بین ما و شما اختلاف
وگر چند باشیم ز عبدمناف


شما رهسپارید در جاهلی
چو اسلاف خواهان سنگین دلی


ولی ما چراغ فضیلت به كف
روانیم در راه دین و شرف


به دنبال پیغمبر مهربان
روان گشته یك سر به سوی جنان


عرب شد به اسلام چون فوج فوج
برآمد از این مكتب پاك، موج


قریش از چنین كار شد ناگزیر
به اسلام گردید فرمان پذیر


پس از آنكه رزم آوران دلیر
كشیدند بتها ز بتخانه زیر


پذیرفت اسلام را مرد و زن
پس اینك معاویه زانو بزن


ز اهریمن بد گهر كن حذر
كه تا دور مانی ز ننگ و خطر

[صفحه 326]


صفحه 325، 326.








    1. 4.